۱۳۸۸-۱۱-۲۷

حقـايقي تلـخ در مورد مــردان

1- مــردان خوب، زشت هستند.

2- مــردان خوش قيافه، خوب نيستند.

3- مــردان خوب و خوش قيافه به جنس موافق تمايل دارند.

4- مــردان خوب، خوش قيافه و علاقمند به جنس مخالف، متاهل هستند.

5- مــردان خوب، خوش قيافه و علاقمند به جنس مخالف و متاهل اینترنت باز و چتر خوبی هستند.

6- مرداني كه آنچنان خوش قيافه نيستند، ولي خوبند، پولدار نيستند.

7- مـرداني كه آنچنان خوش قيافه نيستند، ولي پولدار و خوبند، تصور مي كنـنـد خانم ها بـه دنبال مال آنها هستند.

8- مــردان خوش قيافه و بي پول، بدنبال پول خانم ها هستند..

9- مــردان خـوش قـيافه، كه آنچنان خوب نيستند و تا حدي به جنس مخالف علاقمندند، تصور نميكنند كه خانم ها به اندازه كافي زيبا هستند.

10- مرداني كه تصور مي كـنـنـد خانم ها زيـبـا هستـند، به جنس مخالف علاقمندند، تا حدي خوش قيافه و پولدار هستند، آدمهايي ترسو و بزدل ميباشند.

11- مرداني كه تا حدي خوش قيافه هستند، تاحـدي خـوب هستند، مقداري پول دارند و سپاسگزار خدا هستند، به جنس مخالف علاقمندند، خجالتي هسـتند، و هرگز اولين قدم را برنمي دارند ( براي آشنايي پيش قدم نمي شوند).

12- مرداني كه هرگز قدم اول را برنميدارند، زماني كه خانم ها پيشقدم مي شـوند، اتوماتيك وار علاقه را در خانم ها از بين ميبرند.

۱۳۸۸-۱۱-۲۵

کعبه

درديوار داخل اين ساختمان لغت " کعبه " حکاکي شده است.



در کتابهاي زردشتي آمده است که حضرت زرتشت "زاراتشترا" در اين محل نيايش ميکرده.



اعراب لغت کعبه را از پارسي پهلوي گرفتند.



همانطور که در زمان داريوش کبير به مملکت عمان امروزي " مکه " ميگفتند و لغت مکه پارسي ميباشد.



در محاسبه روز نوروز در کتب زرتشتي آمده است که زرتشت در اين رسدخانه بود که محل شروع نوروز را محاسبه کرد.



نوروز در روز اول فروردين از محلي شروع ميشود که اولين اشعه آفتاب در آنحا بتابد. بر اساس بر آورد گاهنامه زرتشت هر 700 سال يکبار نوروز از ايران شروع ميشود.



بار آخري که نوروز از ايران شروع شد 300 سال پيش بود. در سال 1387 نوروز از پاريس و بروکسل شروع شد, در سال 1388 ار تورنتوو نيويورک شروع شد.



سال آينده نوروز از محلي بين آلاسکا و هاوائي شروع ميشود.



کعبه زرتشت ?



???A¨? ??A±?A??A´?A?

بنايي با معماري خاص در «نقش رستم» وجود دارد كه از زمان حمله اعراب به ايران و از روي ناداني نام «كعبه زرتشت » را به آن دادند. زيرا كاربرد آن را نمي دانستند. از آن جا كه فكر مي كردند هر ديني مي بايست براي خود بتكده يا مركزيتي براي خود داشته باشد با ميل خود گفتند حتمن اين بنا هم مركزيت يا كعبه زرتشتيان است (نمي دانستند زرتشتيان مادي پرست نيستند و چيزي ساخت دست بشر را نمي پرستند).
براي خواندن بيشتر و کاربرد اين بناي باشکوه به ادامه مطلب برويد
اگر علم امروزه پيشرفته است مشابه چنين بنايي را بسازند
!

عرب هاي آن زمان نادان و كورفكر بودند، چرا تا به امروز (قرن بيست و يكم ميلادي) كاربرد و تعريف اين بنا كشف نشده است؟
خوشبختانه پژوهشگر« رضا مرادي غياث آبادي » كه تحقيقات فراواني در زمينه ايران باستان داشته، نتيجه كشف خود را در كتابي به نام «نظام گاهشماري در چارطاقي هاي ايران» توسط انتشارات نويد شيراز به چاپ رسانده و راز اين بنا را منتشر كرده است.


cid:024701ca911a$a57b9f40$4dc2a8c0@behzad


تا كنون كاربرد اين بنا را چنين حدث مي زدند: محل نگهداري كتاب اوستا و اسناد حكومتي _ محل گنجينه دربار _ آتشكده _ معبد _ نامعلوم و...


اما غياث آبادي با تحقيقات خود ثابت كرد اين بنا با مقايسه با تمامي بناهاي گاهشماري (تقويم) آفتابي در سرتاسر جهان، پيشرفته ترين، دقيق ترين، و بهترين بناي گاهشماري آفتابي جهان مي تواند باشد. در صورتي كه تا قبل از اين بنا «چارطاقي ها» در نقاط مختلف ايران احداث شده بودند و همين وظيفه را با شيوه اي بسيار ساده اما دقيق و حرفه يي بر عهده داشتند. تمامي بناهاي گاهشماري آفتابي در جهان فقط مي توانند روزهاي خاصي از سال (مانند روزهاي سرفصل) را مشخص كنند و يا حتي با سال خورشيدي تنظيم نيستند. اما اين بنا با دقت و علمي كه در ساخت آن اجرا شده قادر است بسياري از جزئيات روزهاي مختلف سال و ماهها را مشخص كند كه زرتشتيان با استفاده از اين بنا مي توانستند بسياري از مناسبت ها و جشن هاي سال را روز به روز دنبال كنند و از زمان دقيق آنها آگاه شوند.


بسياري از بناهاي چارطاقي در سطح كشور (به تصور آتشكده) يا به طور كامل تخريب شده و يا تغيير كاربري داده شده و خوشبختانه تعدادي هم به طور كاملن سالم از گزند متعصبان به در مانده و خوشبختانه براي ما و نسل هاي بعدي باقي مانده اند، مانند چارطاقي «نياسر» و چارطاقي «تفرش»


خوشبختانه بناي كعبه زرتشت با آن كه تقريبن سالم باقي مانده ولي شوربختانه در حاشيه گزند سد سيوند قرار دارد! و باز هم شوربختانه جزئ ميراث جهاني سازمان ملل به ثبت نرسيده! و باز هم شوربختانه جمهوري اسلامي اين بنا را اصلن جزئ بناهاي عجايب هفتگانه جديد (كه برج ايفل هم يكي از كانديداها بود) پيشنهاد نداد! و باز هم شوربختانه با كشف اين راز ، هيچ گونه انعكاس و جنجالي به پا نشد!اين بنا تا كنون بر سر پاي خود ثابت و سالم و محكم مانده و گرنه كسي از آن محافظت نكرده، همانند بسياري از بناهاي باارزش ديگر تاريخ ايران باستان!!!


cid:024801ca911a$a57b9f40$4dc2a8c0@behzad


آري، اين يك گاهشمار تمام سنگي ثابت در جهان است كه مي بايست سازندگان آن از بسياري از نكات علمي جغرافيايي و نجومي و سال كبيسه و انحراف كره زمين نسبت به مدار خورشيد و تفاوت قطب مغناطيسي با قطب جغرافيايي و مسير گردش زمين به دور خورشيد و... را در 2500 تا 3000 سال پيش در دوران حكومت هخامنشيان آگاهي مي داشتند و يا حتا اطلاعاتي كه امروزه خيلي از انسان هاي پرادعا از وجود آن بي خبرند و دوباره بايد آن را كشف كنند (مانند گرد بودن كره زمين و گردش زمين به دور خورشيد يا برعكس) و به نام خودشان ثبت كنند!!!
اگر علمشان امروزه پيشرفته است و راست مي گويند، مشابه چنين بنايي را بسازند!

کلاس‌هاى تخصصی

کلاس‌هاى تخصصی براى خانم ها

ثبت نام تا پايان اردیبهشت ماه

توجه: به دليل پيچيدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بيش از 8 نفر ثبت نام نمی‌شود!

کلاس ١

چگونه 2.5 متر ماشین رو تو 8 متر جای پارک قرار دهیم؟

برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمايش اسلايد

مدّت: ٤ هفته، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٢

مسابقه فوتبال یک ورزش است نه فیلم بد

برگزارى به صورت ميزگرد و بحث آزاد

مدّت: ٢ هفته، شنبه‌ها از ساعت ١٨ تا ٢٠

کلاس ٣

آيا می‌توان با آمادگی یکماهه قبلی برای رفتن به مراسم عروسی همزمان با آقایان حاضر شد؟

برگزارى به صورت کار عملى و گروهى

مدّت: ٤ هفته، يکشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٤

نحوه گرفتن صحیح فرمان اتومبیل (بطور ثابت و در حال دور زدن)

برگزارى به صورت نمايش فيلم با توضيحات تکميلى

مدّت: ٣ هفته، پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٤ تا ١٦

کلاس ٥

نحوه تشخیص تاریخ انقضاء مواد خوراکی از روی بسته آنها هنگام خرید

برگزارى به صورت نمايش ويديويى

مدت: ٤ هفته، سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٦

عدم ترس از نازل پمپ بنزین و استفاده از آن

برگزارى به صورت کارگاه آموزشى همراه با گروه‌هاى پشتيبان

مدت: ٤ هفته، چهارشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٧

اهمیت دادن به ظاهر و هیکل خود بعد از ازدواج به مانند قبل آن

برگزارى به صورت بحث آزاد

مدّت: ٢ هفته، دوشنبه‌ها از ساعت١٨ تا ٢٠

کلاس ٨

گفتن "عزیزم" به شوهر سلامتى شما را به خطر نمی‌اندازد

برگزارى به صورت نمايش اسلايد همراه با نوار صوتى

مدّت: سه شب، يک‌شنبه، سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٩

چطور می توان با تلفن زیر 30 دقیقه صحبت کرد؟

برگزارى به صورت ميزگرد و بحث آزاد

مدّت: حداقل ٦ ماه، سه‌شنبه‌ها از ١٨ تا ٢٠

کلاس ١0

تفاوت‌هاى بنيادى بين شوهر و آرنولد شوارتزنگر ، براد پیت و بیل گیتس

برگزارى به صورت آنلاين و نقش بازى کردن

مدّت: نامحدود، سه‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢٢

کلاس ١1

رد نشدن از جلوی تلویزیون با جارو به هنگام پخش فینال جام باشگاه های اروپا

برگزارى به صورت تمرينات مديتيشن و روش‌هاى تنفسى

مدّت: ٤ هفته، شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها از ١٧ تا ٢٠

کلاس‌های تخصصی برای آقايان

مرکز آموزش بزرگسالان برگزار می‌کند:


کلاس‌هاى پائيزه براى آقايان


ثبت نام تا پايان شهريور ماه


توجه: به دليل پيچيدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بيش از ٨ نفر ثبت نام نمی‌شود

کلاس ١

چگونه جايخى را پر می‌کنند؟

برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمايش اسلايد

مدّت: ٤ هفته، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٢

آيا دستمال توالت خود به خود عوض می‌شود؟

برگزارى به صورت ميزگرد و بحث آزاد

مدّت: ٢ هفته، شنبه‌ها از ساعت ١٨ تا ٢٠

کلاس ٣

مسئوليت پذيري در قبال سطل زباله بردن يا نبردن ؟

برگزارى به صورت کار عملى و گروهى

مدّت: ٤ هفته، يکشنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٤

تفاوت‌هاى بنيادى بين سبد لباس‌هاى کثيف و کف زمين

برگزارى به صورت نمايش فيلم با توضيحات تکميلى

مدّت: ٣ هفته، پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٤ تا ١٦

کلاس ٥

آيا ظرف‌هاى غذا می‌توانند خودشان پرواز کنند و در سينک آشپزخانه فرود آيند؟

برگزارى به صورت نمايش ويديويى

مدّت: ٤ هفته، سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٦

گم کردن ريموت کنترل و بحران هويت

برگزارى به صورت کارگاه آموزشى همراه با گروه‌هاى پشتيبان

مدّت: ٤ هفته، چهارشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس ٧

يادگيرى چگونگى پيدا کردن چيزها .... ابتدا نگاه کردن به سرجايش و بعد زير و رو کردن خانه

برگزارى به صورت بحث آزاد

مدّت: ٢ هفته، دوشنبه‌ها از ساعت١٨ تا ٢٠

کلاس 8

مرد واقعى هنگامى که راه را گم کرد از يکنفر سوال می‌کند

برگزارى به صورت ميزگرد و بحث آزاد

مدّت: حداقل ٦ ماه، سه‌شنبه‌ها از ١٨ تا ٢٠

کلاس 9

آيا از لحاظ ژنتيکى غيرممکن است که به هنگام پارک کردن ماشين توسط همسرتان ساکت بنشينيد؟

برگزارى به صورت شبيه‌سازى کامپيوترى

مدّت: ٤ هفته پنج‌شنبه‌ها از ساعت ١٢ تا ١٤

کلاس 10

تفاوت‌هاى بنيادى بين مادر و همسر

برگزارى به صورت آنلاين و نقش بازى کردن

مدّت: نامحدود، سه‌شنبه‌ها از ساعت ١٩ تا ٢٢

کلاس 11

حفظ آرامش به هنگام خريد کردن همسر

برگزارى به صورت تمرينات مديتيشن و روش‌هاى تنفسى

مدّت: ٤ هفته، شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها از ١٧ تا ٢٠

کلاس 12

مبارزه با فراموشى ..... به يادآوردن روز تولد، سالگردها و ساير تاريخ‌هاى مهم

برگزارى به صورت جلسات شوک درمانى

مدّت: سه شب، يک‌شنبه و سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت ١٩ تا ٢١

کلاس 13

اجاق گاز: چيست و چگونه از آن استفاده می‌شود؟

برگزارى به صورت نمايش زنده

سه‌شنبه‌ها از ساعت ١٨ تا ٢٠

************ ********* ********* ********* ********* ********* **

* پس از پايان دوره، به کسانى که امتحانات را با موفقيت بگذرانند ديپلم افتخار داده خواهد شد.*


قدرت اندیشه

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .

دوستدار تو پدر


پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد : پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . 4 صبح فردا 12 نفر از مأموران
FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟

پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

شــــریــکـــــــــــ

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.

بسیاری از آنان، زوج سالخورده را
تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:

نگاه کنید،" این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند ."


پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویشنشست.

یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.

پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : « همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»

پیرزن جواب داد: «بفرمایید

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟ »


پیرزن جواب داد: « منتظر دندانهــــــا

وقتی پریدم پایین فهمیدم ....

زوج خوشبخت طبقه 10 رو دیدم که باهم زد و خورد می کردن

"پیتر" محکم و قوی رو توی طبقه 9 دیدم که داره گریه می کنه

طبقه 8، "آمی" نامزدش رو می دید که با بهترین دوستش خوابیده

طبقه 7، "دن" قرصای روزانه ضدافسردگیش رو می خوره

طبقه 6، "هنگ" بیکار هنوز هفت تا روزنامه در روز می خره تا یه کار پیدا کنه

آقای خیلی محترم "وانگ" در طبقه 5 سعی میکنه لباسای زیر خانومش رو بپوشه

طبقه 4 "رز" دوباره داره با دوست پسرش دعوا میکنه

طبقه 2، "لیلی" هنوز به عکس شوهرش که از شش ماه پیش گم شده خیره میشه

قبل از اینکه از ساختمون بپرم فکر می کردم بدشانس ترین آدمم

الآن فهمیدم هرکسی مشکلات و نگرانی های خودش رو داره

آدمایی که دیدم الآن دارن به من نگاه می کنن

فکر کنم الآن که من رو می بینن، احساس می کنن وضعشون اونقدرا هم بد نیست.


عشق در بیمارستان


لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه ي بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند.

از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است.در بين مناقشه اين دو نفر کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم. يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک مزرعه کوچک، شش گوسفند و يک گاو است. در راهروي بيمارستان يک تلفن همگاني بود و هر شب مرد از اين تلفن به خانه شان زنگ مي زد. صداي مرد خيلي بلند بود و با آن که در اتاق بيماران بسته بود، اما صدايش به وضوح شنيده مي شد. موضوع هميشگي مکالمه تلفني مرد با پسرش هيچ فرقي نمي کرد :گاو و گوسفند ها را براي چرا برديد؟ وقتي بيرون مي رويد، يادتان نرود در خانه را ببنديد. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشيد. حال مادر دارد بهتر مي شود. بزودي برمي گرديم...

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را براي انجام عمل جراحي زن آماده کردند.
زن پيش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالي که گريه مي کرد گفت: اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش. مرد با لحني مطمئن و دلداري دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «اين قدر پرچانگي نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمي درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زيرسيگاري جلوي مرد پر از ته سيگار شده بود، پرستاران، زن بي حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحي با موفقيت انجام شده بود. مرد از خوشحالي سر از پا نمي شناخت و وقتي همه چيز روبراه شد، بيرون رفت و شب ديروقت به بيمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب هاي گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشاي او شد که هنوز بي هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمي توانست حرف بزند، اما وضعيتش خوب بود. از اولين روزي که ماسک اکسيژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن مي خواست از بيمارستان مرخص بشود و مرد مي خواست او همان جا بماند. همه چيز مثل گذشته ادامه پيدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ مي زد. همان صداي بلند و همان حرف هايي که تکرار مي شد. روزي در راهرو قدم مي زدم. وقتي از کنار مرد مي گذشتم داشت مي گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ يادتان نرود به آنها برسيد. حال مادر به زودي خوب مي شود و ما برمي گرديم.

یک بار اتفاقی
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب ديدم که اصلا کارتي در داخل تلفن همگاني نيست. مرد درحالي که اشاره مي کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا اين که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش مي کنم به همسرم چيزي نگو. گاو و گوسفندها را قبلا براي هزينه عمل جراحيش فروخته ام. براي اين که نگران آينده مان نشود، وانمود مي کنم که دارم با تلفن حرف مي زنم.


در آن لحظه متوجه شدم که اين تلفن براي خانه نبود، بلکه براي همسرش بود که بيمار روي تخت خوابيده بود. از رفتار اين زن و شوهر و عشق مخصوصي که بين شان بود، تکان خوردم. عشقي حقيقي که نيازي به بازي هاي رمانتيک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم مي کرد.



--
A L I R E Z A