۱۳۸۸-۰۶-۲۶

پشیمونم

متن آهنگ پشیمونم از مهدی مقدم
کجایی که ببینی‌ من هنوزم دارم تو حسرت چشات می سوزم
روز و شب دنبال یه راه چاره‌ام که بازم پامو تو قلبت بذارم
همش کلافمو تو فکر اینم که هرجوری شده تو رو ببینم
ببینم که بهت بگم ببخشید دلم حرف تو رو هیچ وقت نفهمید
یه وقتایی میام کنار خونه همون وقتایی که دارم بهونه
یه چند وقت بهونتو می گیرم حالم خرابه و دارم می‌میرم
غریبه ها نتونستن بفهمن یه ذره از دلو از حرفای من
پشیمونی مثل غصه میمونه تموم خنده ها تو می سوزونه
پشیمونم، پشیمونم، پشیمون
---
پشیمونم برات مغرور بودم
تو بودی و ولی‌ با تو نبودم، تو بودی و من از تو دور بودم
پشیمونم، پشیمونم، پشیمون
---
پشیمونم برات مغرور بودم
تو بودی و ولی‌ با تو نبودم، تو بودی و من از تو دور بودم

کسی‌ جاتو نمیتونه بگیره برای گفتن این حرفا دیره
میدونم که دیگه دوسم نداری ولی‌ تو توی قلبم موندگاری
کسی‌ جاتو نمیتونه بگیره برای گفتن این حرفا دیره
میدونم دیره و دیگه تمومه ولی‌ چی‌ کار کنم که آرزومه
دوباره تو بشی‌ چراغ خونم، منم پیشت باشم دردت به جونم
میدونم دیره و دیگه تمومه ولی‌ چی‌ کار کنم که آرزومه
یه وقتایی میام کنار خونه همون وقتایی که دارم بهونه
یه چند وقت بهونتو می گیرم حالم خرابه و دارم می‌میرم
پشیمونم، پشیمونم، پشیمون
---
پشیمونم برات مغرور بودم
تو بودی و ولی‌ با تو نبودم، تو بودی و من از تو دور بودم
پشیمونم، پشیمونم، پشیمون
---
پشیمونم برات مغرور بودم
تو بودی و ولی‌ با تو نبودم، تو بودی و من از تو دور بودم

تقدیر


باید تورو پیدا کنم

شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی

باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی

کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه

اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه

دلگیرم از این شهر سرد

این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر می کنی

حس می کنم از راه دور

آخر یه شب این گریه ها سوی چشام می بره

عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره

باید تو رو پیدا کنم

هر روز تنهاتر نشی

راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه پروازم پرپر کنی

محکم بگیرم دست تو احساسم باور کنی

باید تورو پیدا کن

مشاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

باید تو رو پیدا کنم

هر روز تنهاتر نشی راضی به با من بودنت

حتی از این کمتر نشی

پشیمانم

اگر من ترک ارباب وفا کردم پشیمانم
اگر اینگونه با ساقی جفا کردم پشیمان
ممن از عمری که با زاهد فنا کردم
من از جوری که در راه خدا کردم پشیمانم
من امشب گوشه میخانه می مانم
که داد از ساغر و پیمانه بستان
مبه هر جا پا گذارم کینه ها بینم
هزاران چهره در آیینه ها بینم
چه جایی خوشتر از میخانه بگزینم
من اینجا مست و حیران
ممن امشب گوشه میخانه می مانم
که داد از ساغر و پیمانه بستانم
در اینجا هر که در دل باوری دارد
در اینجا هر غمی خنیاگری دارد
که در میخانه حتی دشمنت با خود
به جای دشنه دستش ساغری دارد
من امشب گوشه میخانه می مانم
که داد از ساغر و پیمانه بستانم
در اینجا جز به کوی یار راهی نیست
در اینجا جز مهین دلدار شاهی نیست
در اینجا پادشاه عاشقان ساقیست
که او هم گاهگاهی هست گاهی نیست
در اینجا خون مردم خفته در خم نیست
در اینجا چهره آزادگی گم نیست
در اینجا تخت شاهی دوش مردم نیس
تبه نام عشق می خوانم
من امشب گوشه میخانه می مانم
از آلبوم سرزمین بیکران گروه مستان همای

۱۳۸۸-۰۶-۲۵

حق با صداي توست

هرچند سهم ما



آميزه اي ز سرزنش و ريشخند بود



حق با صداي توست



بايد بلند بود .

عبدالجبار کاکایی

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم...

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم...

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم
پرده هايِ رو به ايوون’ مي‌گم
دخترِ خاطره ها خوابه هنوز
دخترِ شاهِ پريَون’ مي‌گــم

ما مي‌خواستيم اما دنيا نمي‌خواست
جايِ اَمني برا عاشقـا باشه
دستامون تو دستاي هم بمونه
دلامون تو آسمون رها باشه

خيلي سخته امـا فانوس ِ دلُ
آروم آروم ديگه خاموش مي‌كنيم
هر كي توچشماي ما زّل زد و رفت
مثِ آيينه فرامـوش مي‌كنيم

دلـمون مثلِ دلايِ قديمي
عشقّ تو شِعرايِ تازه دوس داره
اما دنيا پْرِ تابـوته هنـوز
تا بخواي جنگ و جنازه دوس داره

ما توي ِ تّنگ ِ بلوريم شب و روز ؟
چرا مثل ماهـيا گريه كنيم
هيچكي اشكامون’ باور نداره
اَگه صد سالِ سيا گريه كنيم.

من رو دوست داری 14

من رو دوست داری
مثل فیلمه تکراری
مثل سوژه ی خنده
واسه وقت بی کاری
معشوقه ی بی عشقم
من رو دوست داری
واسه رفع کمبود ها
واسه امر به بیگاری
واسه عرض حرف هایم
وقت همیشه کم داری
مثل قهوه ی تلخ و
حس گنگ سیگاری
گنگ و مستو غمناکم
باز یاد تو رو دارم
خیره تو چش تقدیر
لحظه هام رو میشمارم
من فاعل بی فعلم
من شاعر بی شعرم
من خسته از این تقدیر
دل خسته از این عشقم
reza erfaniyan

مدیريت و مهندسي

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟" مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی "۱٨'۲۴ﹾ ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱'۲۱ﹾ ۳۷ هستید. مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید. مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟" مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟" مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید. مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟" مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند

سبز


۱۳۸۸-۰۶-۱۶

دوستم داشته باش


دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند
دستها بيهوده ، چشمها بيرنگ اند
دوستم داشته باش ، شهرها مي لرزند
برگها مي سوزند ، يادها مي گندند

باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز
آشتي كن با رنگ ، عشق بازي با ساز
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند

دوستت خواهم داشت ، بيشتر از باران
گرمتر از لبخند ، داغ چون تابستان
دوستت خواهم داشت ، شادتر خواهم شد
ناب تر ، روشن تر ، بارور خواهم شد
دوستم داشته باش ، برگ را باور كن
آفتابي تر شو ، باغ را از بر كن
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند

خواب ديدم در خواب ، آب ، آبي تر بود
روز ، پر سوز نبود ، زخم شرم آور بود
خواب ديدم در تو ، رود از تب مي سوخت
نور گيسو مي بافت ، باغچه گل مي دوخت

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند ...


شهیار قنبری

به آن که دوست تر داشته به آن برسد


خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته ، بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این ؟ که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی ؟ اگر او راخواستی یه عمر

به راحتی کسی از راه ، ناگهان برسد، .......

رها کنی برود از دلت جدا باشد

به آن که دوست تر داشته

به آن برسد

رها کنی برود و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری

که هق هق تو نکند به گوششان برسد

خدا کند ......

نه نفرین نمی کنم

نکند به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند که فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط زود آن زمان برسد


نجمه زارع

حرف



اگه سبزم ، اگه جنگل
اگه ماهی ، اگه دريا
اگه اسمم همه جا هست
روی لب ها تو كتابا
اگه رودم رودگنگم
مثل مريم اگه پاك
اگه نوری به صليبم
اگه گنجی زير خاك
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضی به مرگم

اگه پاكم مثل معبد
اگه عاشق مثل هندو
مثل بندر واسه قايق
واسه قايق مثل پارو
اگه عكس چهل ستونم
اگه شهری بی حصار
واسه آرش تير آخر
واسه جاده يه سوار
واسه تو قد یه برگم
پيش تو راضی به مرگم

اگه قيمتی ترين سنگ زمينم
توی تابستون دستای تو برفم
اگه حرفای قشنگ هر كتابم
برای اسم تو چندتا دونه حرفم
اگه سيلم پيش تو قد يه قطره
اگه كوهم پيش تو قد يه سوزن
اگه تن پوش بلند هر درختم
پيش تو اندازهء دگمهء پيرهن
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضي به مرگم

اگه تلخی مثل نفرين
اگه تندی مثل رگبار
اگه زخمی ، زخم كهنه
بغض يك در رو به ديوار
اگه جام شوكرانی
تو عزيزی مثل آب
اگه ترسی، اگه وحشت
مثل مردن توی خواب
واسه تو قد يه برگم
پيش تو راضی به مرگم
شهیار قنبری

نفرین به هرچی فاصله 13



تو حس شاعرانه ی حضور یک ترانه ای
تو از تبار حادثه برای من اشاره ای
اشاره ی حضور عشق تو بیکران خاطره
یه حادثه یه خاطره یه حس شاعرانه و ...
نفرین به هرچی فاصله

خمیازه 12

من از چشمات میترسم
چشمات افسونگرو خاصته
چشمات انگار با چشمام
یه حس مشترک داره
چشمات و اون نگاهت آخر
منو از پا میندازه
نگو این حادثه است
حتما
نگاه تو غرض داره
غرض از عرض این شعرم
یه مطلب بینمون باشه

غرض و عرض و خمیازه
چشمات انگار با چشمام
یه حس مشترک داره

۱۳۸۸-۰۶-۱۴

تفاوت عشق با دوست داشتن !!!

1)هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تپش قلب شما زیاد شده و هیجان زده میشوید . اما هنگامیکه کسی را دوست دارید را میبینید احساس سرور و خوشحالی میکنید.
2)هنگامی که عاشق هستید زمستان در نظر شما بهار است.
ولیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید می رسید زمستان فصلی زیباست.

3)وقتی به کسی که عاشق هستید نگاه می کنید خجالت می کشید .
ولیکن هنگامی که به کسی که دوستش دارید می نگرید لبخند خواهید زد.

4)وقتی که در کنار معشوقه خود هستید نمی توانید هر آنچه را در ذهن دارید بیان کنید . اما در مورد کسی که دوستش دارید شما توانایی آن را دارید.

5)در مواجه شدن با کسی که که عاشقش هستید خجالت میکشید و یا حتی دست و پای خود را گم میکنید.
اما در مورد فردی که دوستش دارید راحت تر بوده و توانایی ابراز وجود خواهید کرد.

6)شما نمی توانید به چشمان کسی که عاشقش هستید بطور طولانی نگاه کنید(زل بزنید).
اما میتوانید در حالیکه لبخندی بر لب دارید مدتها به چشمان فردی که دوستش دارید نگاه کنید.

7)وقتی که معشوقه شما گریه می کند شما هم گریه میکنید
اما در مورد کسی که دوستش دارید سعی بر آرام کردن او دارید

8 ) احساس عاشق بودن و درک آن از طریق نگاه (دیدن)است.
اما در درک دوست داشتن بیشتر از طریق شنوایی است(از طریق ابراز علاقه به صورت کلامی)

9) شما می توانید یک رابطه دوستی را پایان دهید اما هرگز نمی توانید چشمان خود را بر احساس عاشق بودن ببندید. چرا که حتی اگر اینکار را بکنید . عشق همچنان قطره ای در قلب شما برای همیشه باقی خواهد ماند مطالب بالا اگر چه تا حدود زیادی درست هستند اما به خاطر داشته باشید . که مطلق نیستند و اصولا انسان ها و احساسات آنها پیچیده تر از اینگونه تحلیل ها هستند
امیدوارم
همـــیشه
عـاشــقــانـــــه هـمـدیــگـــر رو دوست بدارید .

۱۳۸۸-۰۶-۱۳

صدای مرغابی ها 11

صدای مرغابی ها از تو کویر میومد
پیزا صاف شده بود
ژکونت گریه می کرد
من بودمو تو بودی
هوا آفتابی بود
بارون امون نمیداد
چقدر جات خالی بود
رو سکو راه میرفتیم
تو جاده مینشستیم
ناهار صبحانه داشتیم
تو منوی غذامون
غم و غصه نداشتیم
یه کم گذشت دیروز شد
فردا آمد . تو رفتی
نفهمیدم چراشو
از کجات در آوردی
مرغابی از کویر رفت
پیزا دوباره کج شد
ژگونت خنده کرد و
دلم دوباره تنگ شد

۱۳۸۸-۰۶-۱۰

فال من

این فال دیروز و امروز و فردای من
خیلی دوستش دارم طرح روش میزنم باهاش حال میکنم ...

من اعتراف می‌کنم

من اعتراف می‌کنم به قتل، حمل اسلحه
به ارتباط اجنبی، به سازش و مسامحه
من اعتراف می‌کنم به ننگ سرسپردگی
به اغتشاش و مفسده، به شرب خمر و هرزگی
من اعتراف می‌کنم به انقلاب مخملی
به کودتای موسوی علیه بیت رهبری
من اعتراف می‌کنم که خاتمی منافق است
و شیخ هم طبیعتا خرابکار و فاسق است
و اعتراف می‌کنم به صاف بودن زمین
به روز بودن شب و یسار بودن یمین
من اعتراف می‌کنم که جان‌نثار .......
که قتل این همه جوان نبوده کار ........
من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من
اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام
و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم تعفن لباس من
زکار خویش بوده من خودم خراب کرده‌ام
فقط مرا تمیز کن، مجال یک وضو بده
من اعتراف می‌کنم هوای ‌آب کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است
و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است
من اعتراف می‌کنم فقط کمی امان بده
به دوستان گشنه‌ام فقط یه لقمه نان بده
من اعتراف می‌کنم تو رو خدا فقط بزن
چکار کرده مادرم ؟ چکار کرده پیرزن ؟
من اعتراف می‌کنم فقط نگو به دخترم
در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم
شاعر ناشناس