۱۳۸۸-۰۶-۱۶

دوستم داشته باش


دوستم داشته باش ، بادها دلتنگ اند
دستها بيهوده ، چشمها بيرنگ اند
دوستم داشته باش ، شهرها مي لرزند
برگها مي سوزند ، يادها مي گندند

باز شو تا پرواز ، سبز باش از آواز
آشتي كن با رنگ ، عشق بازي با ساز
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند

دوستت خواهم داشت ، بيشتر از باران
گرمتر از لبخند ، داغ چون تابستان
دوستت خواهم داشت ، شادتر خواهم شد
ناب تر ، روشن تر ، بارور خواهم شد
دوستم داشته باش ، برگ را باور كن
آفتابي تر شو ، باغ را از بر كن
دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند

خواب ديدم در خواب ، آب ، آبي تر بود
روز ، پر سوز نبود ، زخم شرم آور بود
خواب ديدم در تو ، رود از تب مي سوخت
نور گيسو مي بافت ، باغچه گل مي دوخت

دوستم داشته باش ، عطرها در راهند
دوستت دارم ها ، آه ، چه كوتاهند ...


شهیار قنبری

۲ نظر:

pouria گفت...

سلام بر رضای عزیزم
این شعر شهیارو جدیدا مارتیک خونده

به روزم با غزل:

(((((تو بهترین غزل زخمهای دل بودی ...)))))

تشریف بفرمایید

بهروز بهرامی گفت...

اصولاً با جدا کردن شعر از ترانه مخالفم...
ولی شعرای شهیار قنبری یه جورین که رو ریتمای خودش و با صدای خودش خیلی بیشتر فاز میدن