عشق آن شب مست مستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
عشق لیلا در دلت انداختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
سوختم در حسرت یک یاربت
روز و شب او را صدا کردی ولی
مطمئن بودم به من سرمیزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
|
۱۳۸۸-۱۱-۰۸
خدا و مجنون
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر