این شعر از غزل سرا وترانه سرای معاصر جوان خوش ذوق و با شعور با سواد و خوشتیپ و با معرفت هم خونه ابه 3سال من جناب آقای مهندس پوریا شیرانی و از کتابه جدیدشه
در دفتر نقاشيه خود شعر نوشتم
وقتي غزلم را به تو تقديم نکردم*** از حادثه ي رفتن تو بيم نکردم
در دفتر نقاشي خود شعر نوشتم*** ديگر خطي از نقش تو ترسيم نکردم
تا کي پي تفهيم گل و منظره باشم*** بيهوده غمم را به تو تفهيم نکردم
روياي من و پنجره ها چيز نجيبي ست***آن را به ميان همه تقسيم نکردم
با دست غزل ذهن من از عشق جوان شد***اين شد که اگر روي به تقديم نکردن
بوم و قلم و منظره ها را به تو دادم ***اما غزلم را به تو تسليم نکردم
در دفتر نقاشيه خود شعر نوشتم
وقتي غزلم را به تو تقديم نکردم*** از حادثه ي رفتن تو بيم نکردم
در دفتر نقاشي خود شعر نوشتم*** ديگر خطي از نقش تو ترسيم نکردم
تا کي پي تفهيم گل و منظره باشم*** بيهوده غمم را به تو تفهيم نکردم
روياي من و پنجره ها چيز نجيبي ست***آن را به ميان همه تقسيم نکردم
با دست غزل ذهن من از عشق جوان شد***اين شد که اگر روي به تقديم نکردن
بوم و قلم و منظره ها را به تو دادم ***اما غزلم را به تو تسليم نکردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر