۱۳۸۸-۰۶-۱۳

صدای مرغابی ها 11

صدای مرغابی ها از تو کویر میومد
پیزا صاف شده بود
ژکونت گریه می کرد
من بودمو تو بودی
هوا آفتابی بود
بارون امون نمیداد
چقدر جات خالی بود
رو سکو راه میرفتیم
تو جاده مینشستیم
ناهار صبحانه داشتیم
تو منوی غذامون
غم و غصه نداشتیم
یه کم گذشت دیروز شد
فردا آمد . تو رفتی
نفهمیدم چراشو
از کجات در آوردی
مرغابی از کویر رفت
پیزا دوباره کج شد
ژگونت خنده کرد و
دلم دوباره تنگ شد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

yade jashne neyestan be kheyr