۱۳۸۸-۰۶-۲۵

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم...

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم...

ديگه پرده ها ر’ بايد بكشيم
پرده هايِ رو به ايوون’ مي‌گم
دخترِ خاطره ها خوابه هنوز
دخترِ شاهِ پريَون’ مي‌گــم

ما مي‌خواستيم اما دنيا نمي‌خواست
جايِ اَمني برا عاشقـا باشه
دستامون تو دستاي هم بمونه
دلامون تو آسمون رها باشه

خيلي سخته امـا فانوس ِ دلُ
آروم آروم ديگه خاموش مي‌كنيم
هر كي توچشماي ما زّل زد و رفت
مثِ آيينه فرامـوش مي‌كنيم

دلـمون مثلِ دلايِ قديمي
عشقّ تو شِعرايِ تازه دوس داره
اما دنيا پْرِ تابـوته هنـوز
تا بخواي جنگ و جنازه دوس داره

ما توي ِ تّنگ ِ بلوريم شب و روز ؟
چرا مثل ماهـيا گريه كنيم
هيچكي اشكامون’ باور نداره
اَگه صد سالِ سيا گريه كنيم.

هیچ نظری موجود نیست: