دف، دوب، در زبان سومری به معنی لوحه و خط است . از این زبان وارد اکدی شده « دوپو» و « توپو» گردیده و از این زبانها وارد آرامی شده « دوپ» گردیده و نیز به معنی لوحه و صفحه گرفته شده، بعدها در زبان عربی دف شده و به معنی لوحه به کار رفته است .
دف سازی است که اساسا ً عبارت است از قابی که بر یک طرف و گاه دو طرفش پوست کشیده شده است و با زدن یا کشیدن انگشتان بر آن نواخته می شود . بر طبق روایات، نخست در شب زفاف سلیمان و بلقیس دف نواخته شد و نیز می گویند بنی اسراییل در مقابل گوسالۀ طلایی دف می نواختند . به هر حال در هنر قدیم، دف با قاب مستطیل، مستدیر، هر دو دیده می شود .
دف رایج در ممالک اسلامی را بر حسب شکل قاب (مستطیل یا مستدیر) و دارا بودن اوتار، صنجها یا صفحات جرنگی، جلاجل یا حلقه ای جرنگی، حرسها یا زنگها، و یا فقدان آنها، به هفت نوع تقسیم کرده اند، که یکی از آنها دارای قاب مستطیل است که بر دوطرفش پوست کشیده شده است و سایرین قاب مستدیر دارند . از اقسام اخیر ، دف دارای حلقه های جرنگی ( بنام دایره ) در ایران رایج بوده است. دفِ دارای زنگ ، درایران و آسیای مرکزی به نام دایره رایج است.
این ساز به وسیله مسلمانان اسپانیا در اروپا رواج یافته است و در قرن پانزدهم میلادی متروک شد و دیگر بار در قرن هفدهم به وسیله ترکان عثمانی رایج گردید. در قرن نوزدهم این ساز، به علت ماهیت حماسی بودن نوای آن، به عنوان از سازهای موزیک نظامی شناخته شد.
از معنای لغوی و پیدایشی دف که درگذریم، باید گفت که « دف نوازی »، پردازش اطلاعات غیر کلامی است، کلام موسیقیایی عرفانی و گاه هیجانی . زبان و کلامی ندارد لیکن هر کوبۀ بی کلامش به هزازان زبان در سخن است . طنین آوای دوست، گوش به گوش، چونان می عشق جملگی را در می رباید :
از می عشق ریختی در دل آدمی اندکی از دل او به هر دلی دست به دست می رود
بر مردمان نخستین، آهنگ موج دریا، زمزمه نسیم باد، ترنم باران، نوای آبشاران، آوای پرندگان و صدای پای اسبان، موسیقی روح نواز بود. در این دوره که هم زمانی پیدایش آدم و موسیقی است، آدمی به فراست دریافت که طبیعت با او سخنها دارد به هزاران زبان، اگر گوش و چشم جان را باز گذاریم :
چشم دل بازکن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
آن زمان،نقش موسیقی، آگاه کردن غیر ارادی آدمی بود از وضع طبیعت و بعدها آگاه کردن ارادی برای خبررسانی و اعلام وقت های گوناگون با مفاهیم مختلف و از آن پس بود که افلاطون ندا در داد که : روان انسان از راه موسیقی،تناسب و هماهنگی می یابد .
موسیقی عرفانی خود یک عشق است و در تاریخ علم می خوانیم که بسیاری از بیماری های درمان ناپذیر با دارو، با نوای نی و خروش دف، درمان پذیرند.
واینک موسیقی اصیل ایرانی با ابزاری بنام « دف » در کف عاشقان می خروشد و در مقالات با حکیمان و هستی شناسان، از پشتوانه علمی بهره جسته، در جایگاهی شایسته نشسته و خاصیت درمانگری، نشانه شناسی و هستی شناسی یافته است .
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
و این خروش تا به جایی است که :
پیرمحله دف به کف ، پنجه به پوست می زند
یا ز تو شکوه می کند یا در دوست می زند
سخن از دف و جایگاه والای آن، تا جایی است که از اعصار دیرین، از این ساز بعنوان سراینده ی حق و ستاینده ی تنها معبود، یاد شده است . همچنان که در تورات آمده است :
خداوند سلطنت خواهد کرد تا ابدالآباد، زیرا که اسبهای فرعون با ارابه ها و سوارانش به دریا درآمدند و خداوند آب دریا را برایشان برگردانید . اما بنی اسراییل از میان دریا به خشکی رفتند و مریم نبی خواهر هارون دف به دست خود گرفته و همۀ زنان از عقب وی دف ها گرفته، رقص کنان بیرون آمدند. پس مریم درجواب ایشان گفت : خداوند را بسرائید زیرا که با جلال مظفر شده است .
ودر پایان نیز شواهد و مثالهای متعددی از بزرگترین شاعران ایرانی ارائه شده که نمایندۀ اهمیت این ساز پرشکوه و پرمعنا از دیر باز می باشد:
سراینده ای این غزل ساز کرد دف و نی و چنگ را هم آواز کرد
« فردوسی »
هله من مطرب عشقم، دگران مطرب زر
دف من دفتر عشق است و دف ایشان دف تر
«مولوی»
بی دف بر ما میا که ما در سوریم برخیز و دهل بزن که ما منصوریم
«مولوی»
ای مطرب جان چو دف بدست آمد این پرده بزن که یار مست آمد
«مولوی»
سرنتوانم که بر آرم چو چنگ گرچه دفم پوست بدرد قفا
«سعدی»
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه ای ز هر طرف می زندم به چنگ و دف
«حافظ»
حدیث عشق را که از حرف و صوت مستغنیست
به نالۀ دف و نی در خروش و در ولوله بود
«حافظ»
دست افشان، پای کوبان دف زنید و صف زنید
زان که عیشی خوشتر از عیش شباب آمد پدید
«قاآنی»
دف سازی است که اساسا ً عبارت است از قابی که بر یک طرف و گاه دو طرفش پوست کشیده شده است و با زدن یا کشیدن انگشتان بر آن نواخته می شود . بر طبق روایات، نخست در شب زفاف سلیمان و بلقیس دف نواخته شد و نیز می گویند بنی اسراییل در مقابل گوسالۀ طلایی دف می نواختند . به هر حال در هنر قدیم، دف با قاب مستطیل، مستدیر، هر دو دیده می شود .
دف رایج در ممالک اسلامی را بر حسب شکل قاب (مستطیل یا مستدیر) و دارا بودن اوتار، صنجها یا صفحات جرنگی، جلاجل یا حلقه ای جرنگی، حرسها یا زنگها، و یا فقدان آنها، به هفت نوع تقسیم کرده اند، که یکی از آنها دارای قاب مستطیل است که بر دوطرفش پوست کشیده شده است و سایرین قاب مستدیر دارند . از اقسام اخیر ، دف دارای حلقه های جرنگی ( بنام دایره ) در ایران رایج بوده است. دفِ دارای زنگ ، درایران و آسیای مرکزی به نام دایره رایج است.
این ساز به وسیله مسلمانان اسپانیا در اروپا رواج یافته است و در قرن پانزدهم میلادی متروک شد و دیگر بار در قرن هفدهم به وسیله ترکان عثمانی رایج گردید. در قرن نوزدهم این ساز، به علت ماهیت حماسی بودن نوای آن، به عنوان از سازهای موزیک نظامی شناخته شد.
از معنای لغوی و پیدایشی دف که درگذریم، باید گفت که « دف نوازی »، پردازش اطلاعات غیر کلامی است، کلام موسیقیایی عرفانی و گاه هیجانی . زبان و کلامی ندارد لیکن هر کوبۀ بی کلامش به هزازان زبان در سخن است . طنین آوای دوست، گوش به گوش، چونان می عشق جملگی را در می رباید :
از می عشق ریختی در دل آدمی اندکی از دل او به هر دلی دست به دست می رود
بر مردمان نخستین، آهنگ موج دریا، زمزمه نسیم باد، ترنم باران، نوای آبشاران، آوای پرندگان و صدای پای اسبان، موسیقی روح نواز بود. در این دوره که هم زمانی پیدایش آدم و موسیقی است، آدمی به فراست دریافت که طبیعت با او سخنها دارد به هزاران زبان، اگر گوش و چشم جان را باز گذاریم :
چشم دل بازکن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
آن زمان،نقش موسیقی، آگاه کردن غیر ارادی آدمی بود از وضع طبیعت و بعدها آگاه کردن ارادی برای خبررسانی و اعلام وقت های گوناگون با مفاهیم مختلف و از آن پس بود که افلاطون ندا در داد که : روان انسان از راه موسیقی،تناسب و هماهنگی می یابد .
موسیقی عرفانی خود یک عشق است و در تاریخ علم می خوانیم که بسیاری از بیماری های درمان ناپذیر با دارو، با نوای نی و خروش دف، درمان پذیرند.
واینک موسیقی اصیل ایرانی با ابزاری بنام « دف » در کف عاشقان می خروشد و در مقالات با حکیمان و هستی شناسان، از پشتوانه علمی بهره جسته، در جایگاهی شایسته نشسته و خاصیت درمانگری، نشانه شناسی و هستی شناسی یافته است .
برگ نوا تبه شد و ساز طرب نماند ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
و این خروش تا به جایی است که :
پیرمحله دف به کف ، پنجه به پوست می زند
یا ز تو شکوه می کند یا در دوست می زند
سخن از دف و جایگاه والای آن، تا جایی است که از اعصار دیرین، از این ساز بعنوان سراینده ی حق و ستاینده ی تنها معبود، یاد شده است . همچنان که در تورات آمده است :
خداوند سلطنت خواهد کرد تا ابدالآباد، زیرا که اسبهای فرعون با ارابه ها و سوارانش به دریا درآمدند و خداوند آب دریا را برایشان برگردانید . اما بنی اسراییل از میان دریا به خشکی رفتند و مریم نبی خواهر هارون دف به دست خود گرفته و همۀ زنان از عقب وی دف ها گرفته، رقص کنان بیرون آمدند. پس مریم درجواب ایشان گفت : خداوند را بسرائید زیرا که با جلال مظفر شده است .
ودر پایان نیز شواهد و مثالهای متعددی از بزرگترین شاعران ایرانی ارائه شده که نمایندۀ اهمیت این ساز پرشکوه و پرمعنا از دیر باز می باشد:
سراینده ای این غزل ساز کرد دف و نی و چنگ را هم آواز کرد
« فردوسی »
هله من مطرب عشقم، دگران مطرب زر
دف من دفتر عشق است و دف ایشان دف تر
«مولوی»
بی دف بر ما میا که ما در سوریم برخیز و دهل بزن که ما منصوریم
«مولوی»
ای مطرب جان چو دف بدست آمد این پرده بزن که یار مست آمد
«مولوی»
سرنتوانم که بر آرم چو چنگ گرچه دفم پوست بدرد قفا
«سعدی»
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه ای ز هر طرف می زندم به چنگ و دف
«حافظ»
حدیث عشق را که از حرف و صوت مستغنیست
به نالۀ دف و نی در خروش و در ولوله بود
«حافظ»
دست افشان، پای کوبان دف زنید و صف زنید
زان که عیشی خوشتر از عیش شباب آمد پدید
«قاآنی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر