۱۳۸۸-۰۶-۰۶

این روسری...

این روسری آشفته­ی یک موی بلند است
آشفتگی موی تو دیوانه کننده­ست

بالقوّه سپید است زن اما زن این شعر
موزون و مخیّل شده و قافیه­مند است

در فوج مدل­های مدرنیته هنوز او
ابروش کمان دارد و گیسوش کمند است

پرواز تماشایی موهای رهایش
تصویرِ رهاکردن یک دسته پرنده­ست

دل غرق نگاهی­ست که مابینِ دو پلکش
یک قهوه­ای سوخته­ی خیره­کننده­ست

با اخم به تشخیصِ پزشکان سرطان­زاست
خندیدن او عامل بیماری قند است

تصویر دلش با کمک چشمِ مسلّح
انگار که سنگی تهِ شیئی شکننده­ست

شاید به صنوبر نرسد قامتش امّا
نسبت به میانگین همین دوره بلند است

ماه است و بعید است که خورشید نداند
میزان حضور و حذرش چند به چند است

هیچ نظری موجود نیست: