ترافیک
پشت چراغ قرمز ایستاده بود و داشت به ثانیه شمار نگاه می کرد . سرو صدا و گرما واز همه بدتر انتظار داشت کلافه ش می کرد
حس میکرد با حرکت ثانیه شمار قلبش یه ضربه می زنه
ثانیه شمار رسید به ده و مرد شروع کرد به شمردن
۱۰
۹
۸
۷
۶
۵
۵
سر ۵ ثابت موند
حس می کرد قلبش دیگه نمی زنه
نمی تونست نفس بکشه
چراغ سبز شد ولی ماشینها پشت یه ماشین که داشت بوق ممتد میزد مونده بودن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر