۱۳۸۸-۰۸-۲۸

تنهایی

داستان کوتاه کوتاه (تنهایی)
نویسنده:سهیل میرزایی

تنهایی

سنگ از دست پسر بچه رها شد وبه سینه شیشه خورد.

شیشه که صدپاره شده بود گفت:خدایا شکرت.

سنگ با تعجب گفت:خدایا شکرت!؟

شیشه گفت:وقتی که تنها باشی همنشینی با سنگ هم موهبتی است.

هیچ نظری موجود نیست: