۱۳۸۸-۰۸-۱۰

گمشده

گمشده

****

هر کسی گمشده­ای دارد

و خدا گمشده­ای داشت

هر کسی دوتاست

و خدا یکی بود

و یکی چگونه می­توانست باشد؟

هر کسی به اندازه­ای که احساسش می­کنند هست

و خدا کسی که احساسش کند نداشت

عظمت­ها همواره در جستجوی چشمی است که آن را ببیند

خوبی­ها همواره نگران که آن را بفهمد

و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد

و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد

و غرور در جستجوی غروری است که آن را بشکند

و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور

اما کسی نداشت

و خدا آفریدگار بود

و چگونه می­توانست نیافریند

زمین را گسترد و آسمان­ها را برکشید

کوه­ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند

و طوفان­ها برخاست و صاعقه درگرفت

و باران­ها و باران­ها و باران­ها

گیاهان روییدند و درختان سر به هم دادند

و مراتع سرسبز پدیدار گشت و جنگل­های خرم سربرداشتند

حشرات بال گشودند و پرندگان ناله برداشتند

و ماهیان خرد، سینه دریاها را پر کردند

و قرن­ها گذشت و گذشت

و درختان گونه­گون، گل­های رنگارنگ و جانوران،

در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود

و با نبودن چگونه توانستن بود؟

و خدا بود و با او عدم بود

و عدم گوش نداشت

حرف­هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی­گوییم

و حرف­هایی هست برای نگفتن

و حرف­هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی­آورند

حرف­های خوب و بزرگ و ماورایی همین­هایند

و سرمایه هرکسی به اندازه­ی حرف­هایی است که برای نگفتن دارد

حرف­های بی­قرار و طاقت­فرسا

که همچون زبانه­های بی­تاب آتشند

کلماتش هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده­اند

اینان در جستجوی مخاطب خویشند

اگر یافتند آرام می­گیرند

و اگر نیافتند، روح را از درون به آتش می­کشند

و هر لحظه حریق­های دهشتناک و سوزنده­ای در درون بر می­افروزند

و خدا برای نگفتن، حرف­ها بسیار داشت

درونش از آنها سرشار بود

و عدم چگونه می­توانست مخاطب او باشد؟

و خدا بود و عدم

جز خدا هیچ نبود

در نبودن، نتوانستن بود

با نبودن نتوان بودن

و خدا تنها بود

هر کسی گمشده­ای دارد

و خدا گمشده­ای داشت.



دکتر علی شریعتی

هیچ نظری موجود نیست: